پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
ألا إِنَّ شَرَّ أمَّتی الّذِینَ یکرَمُونَ مَخافَةَ شَرِّهِم، أَلا وَ مَن اَکرَمَهُ النّاسُ اتِّقَاءَ شَرِّهِ فَلَیسَ مِنّی؛

آگاه باشید بدترینِ امّت من کسانی هستند که از ترس آزارشان، نزد مردم گرامی باشند و آگاه باشید هر که را مردم از ترس آزارش گرامی دارند، از من نیست.
تحف‌العقول، حکمت 180
شرح حدیث:
شرح حدیث توسط حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی مدظله‌العالی:

احتراماتی که افراد در جامعه دارند علت‌های گوناگونی دارد. گاهی شخص دارای فضیلتی است و مردم به خاطر فضیلتی که دارد احترامش می‌گذارند. به عنوان مثال یا با تقوا یا عالم است وچون انسان عاشق فضیلت است به او احترام می‌گذارد. و یا کسی است که به جامعه خدمت می‌کند این فضیلت است و مردم به او احترام می‌گذارند، که این بهترین نوع احترام است.
گاهی دارای این فضایل نیست و مقامش پایین‌تر است امّا مردم به خاطر اینکه به او احتیاج دارند اکرامش می‌کنند، این هم خوب است، امّا گاهی افرادی هستند که فضیلتی ندارند و مردم هم احتیاجی به آنها ندارند و فقط به خاطر ترس از شرّ آنها احترامشان می‌گذارند. به عنوان مثال آدم بد زبانی است که اگر احترامش نگذارند زبانش باز می‌شود و ملاحظه‌ی هیچ‌کس را نمی‌کند؛ یا اینکه صاحب قدرت خطرناکی است که اگر احترامش نگذارند نظرش بر می‌گردد و یا اینکه آدم شروری است و برای اینکه از شرش در امان باشند احترامش می‌گذارند.
مطابق این حدیث پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می‌فرماید: بدترین امّت من چنین افرادی هستند که به آنها پول می‌دهند و یا دعوتشان می‌کنند تا اینکه از شرّشان در امان باشند، حضرت چنین کسی را از خود نمی‌داند.
گاهی اوقات علت اینکه چرا به کسی احترام می‌گذارند معلوم نیست. آیا صاحب فضیلت است یا اینکه حاجتی دارند و یا اینکه از او می‌ترسند؛ اینها بدترین افراد هستند، چون اشراری هستند در لباس صاحبان فضیلت.
در اسلام به مسأله‌ی آزار نرساندن به خلق خدا و مدارا کردن با مردم، همسایه‌ها، دوست و زیردست، بسیار سفارش شده و تأکید شده به آنها ظلم نشود.
علی علیه ‌السلام در «نهج‌البلاغه» قسم یاد می‌کند که: «وَاللهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَی حَسَکِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً، أَوْ أُجَرَّ فِی الْأَغْلاَلِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَلْقَی اللهَ و َرَسُولَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَغَاصِباً لِشَیءٍ مِنَ الْحُطَامِ، وَکَیفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ یسْرِعُ إِلَی الْبِلَی قُفُولُهَا، وَیطُولُ فِی الثَّرَی حُلُولُهَا؛ اگر دست و پایم را در زنجیر کرده و در کوچه و بازار بکشانند و شب‌ها مرا روی نوک خارهای جانگداز «سعدان»(1) قرار بدهند، برایم محبوب‌تر است از اینکه خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال آنها را غصب نموده باشم. چگونه به کسی ستم روا دارم، آن هم برای جسمی که تار و پودش به سرعت به سوی کهنگی پیش می‌رود و مدت‌های طولانی در میان خاکها می‌ماند».(2)
چگونه شکر این نعمت گذارم*** که زور مردم آزاری ندارم

پی‌نوشت‌ها:
1. خارهای سفت و محکمی که در بیابان حجاز می‌روید.
2. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 224.

منبع: گفتار معصومین علیهم‌السلام، جلد اول (درس اخلاق حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله‌زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، چاپ سوم، 1391.